در این کتاب آمده است: بی گارسیا همیشه در حال نقاشی کردن است. او یک هنرمند است! دفترچه بی پر از نقاشی هایی است که او از زندگی خود کشیده است. وقتی ایوان همسایه خانه بغلی که بهترین دوستش هم هست، به استرلیا مهاجرت می کند، بی شروع به کشیدن چیزهایی می کند که آرزو می کرد ای کاش اتفاق نمی افتادند؛ مثل آخرین خداحافظی با دوستش. او حتی فکرش را هم نمی کرد که ممکن است اوضاع بدتر از این ها بشود تا وقتی که پسر بچه ای به جای ایوان همسایه آن ها می شود. او اصلا شبیه ایوان نیست. او یک هیولاست!